کد مطلب:315060 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:299

معجزه ای دیگر
در كتاب «مدینة المعاجز» آمده است: حذیفة بن یمان گوید:

ما در محضر باصفای رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم كه ناگاه صدای عظیم وحشتناكی ما را فراگرفت. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ببینید چه خبر وحشتناكی شما را فراگرفت و چه چیزی بر شما فرود آمد؟

ما به بیرون شهر مدینه رفتیم، دیدیم چهل مرد سواری بر چهل شتر سوار شده اند، آنها دارای چهل مركب از عقیق و بر تن هر كدام از آنها زرهی از لؤلؤ و بر سرشان عرقچینی مزین به جواهر گرانبها بود، پیشاپیش آنها نوجوان ماه پاره ای بود كه هنوز موی در صورتش نروییده بود، او فریاد می زد: كنار بروید! كنار بروید! شتاب كنید! شتاب كنید! به سوی محمد پیامبر برگزیده كه برای اطراف و اكناف جهان برانگیخته شده است.

حذیفه گوید: من بازگشتم و جریان را به عرض رسول خدا صلی الله علیه و آله رسانیدم.

حضرت فرمود:

یا حذیفة! انطلق الی حجرة كاشف الكرب، و هازم العرب، اللیث العقور و اللسان الشكور، و العالم الصبور الذی جری اسمه فی التوراة و الانجیل و الزبور.

ای حذیفه! برو به خانه ی برطرف كننده ی گرفتاریها، شكست دهنده ی قدرتمندان عرب، شیر ژیان، زبان شكور و دانشمند شكیبا و صبور، كسی كه نامش جریان دارد در تورات و انجیل و زبور.

حذیفه گوید: فوری به خانه ی مولایم علی علیه السلام رفتم تا جریان را به حضورش



[ صفحه 77]



برسانم، كه ناگاه مولایم را ملاقات كردم، فرمود:

یا حذیفة! جئتنی لتخبرنی بقوم أنا بهم عالم منذ خلقوا و ولدوا؟

حذیفه! آمدی تا از گروهی به من خبر دهی كه من از زمان آفرینش و تولد آنها آگاه هستم؟!

حذیفه گوید: مولایم خود به سوی مسجد حركت فرمود، من نیز پشت سر حضرتش به راه افتادم تا اینكه وارد مسجد شد، مردم دور تا دور رسول خدا صلی الله علیه و آله حلقه زده بودند، وقتی علی علیه السلام را دیدند برخاستند، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در جایتان باشید.

وقتی كه مجلس برقرار گردید و آرامش یافت، نوجوان از میان آن گروه برخاست و گفت:

كدامیك از شما در آن هنگام كه تاریكی سایه اش را به همه جا می افكند به عبادت خدا مشغول می شود؟ كدامیك از شما از پرستش بتها منزه است؟ كدامیك از شما در برابر نعمتهای خدای منان سپاسگزار است؟

كدامیك از شما در روز نبرد و جنگ استقامت می ورزد؟ كدامیك از شما قاتل پهلوانان، خراب كننده ی اساس و بنیان كفر و آقای انس و جان است؟

كدامیك از شما برادر پیامبر برگزیده حضرت محمد صلی الله علیه و آله و پراكنده سازنده ی مارقین و خارجین از دین در گوشه و كنار جهان است؟ كدامیك از شما زبان راستگوی حق و جانشین گویای پیامبر صلی الله علیه و آله است؟

كدامیك از شما از نژاد ابوطالب بوده و در كمینگاه ستمگران است؟

آنگاه كه نوجوان سخنش را تمام كرد رسول خدا صلی الله علیه و آله متوجه امیرمؤمنان علی علیه السلام گردید و فرمود:

ای علی! پاسخ نوجوان را بده و حاجتش را برآور.

علی علیه السلام فرمود: یا غلام! ادن منی فانی أعطیك سؤلك و أشفی غلیلك



[ صفحه 78]



بعون الله سبحانه و تعالی و مشیته، فانطق بحاجتك لابلغك منیتك و لیعلم المسلمون انی سفینة النجاة، و عصا موسی و الكلمة الكبری، و النبأ العظیم الذی هم فیه مختلفون، و الصراط المستقیم الذی من حاد عنه ضل و غوی.

نوجوان! نزدیك بیا تا به یاری و خواست خدای متعال پرسشت را پاسخ داده و دل پردردت را شفا دهم، حاجتت را بازگوی تا به آرزویت نایل سازم و مسلمانان بدانند كه من كشتی نجات، عصای موسی و كلمه ی كبرای الهی هستم، و منم همان خبر بزرگی كه مردم در مورد آن اختلاف می كنند و منم همان راه مستقیمی كه هر كه از آن منحرف شود گمراه گشته و سرگردان خواهد شد.

در این هنگام نوجوان لب به سخن گشود و گفت: برادری دارم كه عاشق صید و شكار است. روزی برای شكار بیرون رفت، در صحرا به گاوهای وحشی برخورد نمود، تیری به طرف آنان پرتاب و یكی از آنها را كشت، در جا فلج شد، پس از آن گفتارش كمتر گشته تا جایی كه به جز اشاره نمی تواند با ما سخن گوید. به ما رسیده كه صاحب شما او را معالجه می نماید و ما از بازماندگان قوم عاد هستیم، بر بتان سجده می كنیم و بر آلات قمار سوگند می خوریم. اگر صاحب شما، برادر مرا شفا دهد به دست او ایمان خواهیم آورد، ما یك جمعیت نود هزار نفری هستیم، در میان ما دلیران و شجاعانی است كه دارای نیرو و شدت هستند، ما دارای گنج های طلا و نقره هستیم، ما دارای شمشیرزنان قدرتمندی هستیم كه بازوان توانا و شمشیرهای برنده دارند.

امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود:

نوجوان! برادرت كجاست؟

گفت: به زودی با كجاوه ای می آید.



[ صفحه 79]



حضرت فرمود: وقتی آوردند، بیماریش را شفا خواهم داد.

مردم منتظر آوردن او بودند كه ناگاه پیرزنی كجاوه ی شتری را آورد و در كنار درب مسجد فرود آورد.

نوجوان گفت: ای علی! برادرم آمد.

امیرمؤمنان علی علیه السلام برخاست و نزدیك كجاوه شد. در آن، نوجوانی زیبا بود، وقتی چشمان مبارك حضرت بر او افتاد، نوجوان گریست و با صدای ضعیفی گفت: به سوی شما پناه آورده و از بیماریم به سوی شما شكوه می نمایم ای خاندان رسالت!

امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود:

همین امشب او را به سوی قبرستان بقیع ببرید تا عملی شگفت انگیز از علی ببینید.

حذیفه گوید: مردم برای دیدن این منظره از هنگام عصر تا فرارسیدن شب در قبرستان گرد آمدند.

آنگاه علی علیه السلام به سوی بقیع حركت كرد، وقتی رسید به مردم فرمود: پشت سر من بیایید.

مردم نیز پشت سر حضرتش حركت كردند، ناگاه متوجه شدند دو شعله ی آتش به صورت پراكنده دیده می شود كه یكی با شعله ی كم و دیگری با شعله ی زیاد است.

حذیفه گوید: ما از دور تماشا می كردیم، علی علیه السلام وارد آتش كم شعله شد، ما صدایی مانند صدای رعد و برق می شنیدیم، حضرت آن شعله ی آتش كم را برداشت و روی شعله ی آتش زیاد ریخت وارد آن شد، ما نظاره گر این صحنه بودیم تا اینكه صبح دمید، و آتش خاموش گشت، ما از آمدن حضرتش ناامید شدیم. ناگاه همچون آفتاب از آن طلوع نمود، در دستان حضرتش سری بود كه دارای برآمدگی بود، دارای هفده انگشت بود و در پیشانیش یك چشم داشت.



[ صفحه 80]



حضرت به طرف محملی كه نوجوان در آن بود رفت و فرمود:

قم باذن الله یا غلام! فما علیك من بأس.

نوجوان! به اذن خدا برخیز كه اینك تو بیماری نداری.

نوجوان برخاست در حالی كه دستها و پاهایش خوب شده بود، و خود را به پای امیرمؤمنان علی علیه السلام انداخت و بوسید و در همانجا به دست مبارك حضرتش ایمان آورد و به دنبال او آن گروه نیز همگی ایمان آوردند.

سكوت در میان مردم حكمفرما بود، هیچ كس را یارای حرف زدن نبود و مردم از این جریان متحیر بودند، علی علیه السلام رو به مردم كرد و فرمود:

ای مردم! این سر عمرو بن أخیل بن لاقیس بن ابلیس است، او فرمانده لشكر دوازده هزار نفری جنیان بود، او بود كه این نوجوان را به این روز انداخته بود، من با آنان جنگیدم و با همان نامی كه بر عصای موسی علیه السلام نوشته شده بود - كه به رود نیل زد و آن را به دوازده قسمت تقسیم كرد - با آنان به نبرد پرداختم، و همه ی آنها را به هلاكت رساندم. بنابراین، به خدای متعال و پیامبر او و جانشین پیامبر او چنگ بزنید. [1] [2] .


[1] مدينة المعاجز: 2 / 56 ح 400، عيون المعجزات: 32، نوادرالمعجزات: 41 ح 15، فضائل ابن شاذان: 159، بحارالأنوار: 39 / 186 ح 25 (با تفاوت اندكي در الفاظ و عبارات).

[2] اقتباس از كتاب قطره اي از درياي فضائل اهل بيت عليهم السلام ج 2 ص 239 - 232.